خواستم فراموشت کنم .
یادت را دفن در میان دغدغه ها تا دگر عاشق نشوم
نشد انگار .
و کالبد شکافی می شود این دل هر شب
تا تو را در میان مصلحت ها لحظه ای چشم چرانی کند
انگارخاطره هایت قوی ترند از فاصله ها !
و ثانیه هایی که پر شده اند از هم نوایی با خیالت
بار سفر بسته ام تا در زیر آسمان شهر فراموشی، لحظه ای آرام شوم
اما آسمان همه جا یک رنگ است !
و مجنون هر دم زندانی شهریست که لیلی در آن خفته
کاش لحظه ای نگاهت در نگاهم چنگ بیندازد
تا بفهمی هیچ زندانی حریف امید دل من نیست .
عارف علی پور
(( کبوتر سیاه ))
insta :@kabootarsiyah
حرف میزدم .
با خودم .
فارغ از دنیا از خود بی خودم
می خندد عابری بر حال من .
کس نداند و نبیند تویی همراه من
با خیالت حرف های زیادی گفته ام
آسمان و ریسمان را من به هم بافته ام
خوب شد نیستی . خوب شد از حال من بی خبری .
با خیالت زندگی کردن راحت تر است
عارف علی پور
(( کبوتر سیاه ))
insta :@kabootarsiyah
صبح شد .
به خودم قول دادم امروز دیگر غرق در رویایت نشوم .
جلیقه پوشیدم .
بند کفش هایم را محکمتر از هر روز بستم .
حدید بر گردن آویختم ، آماده یک جنگ .
محکمتر از هر روز پای بر سنگ فرش ها می کوبیدم .
هنوز چند دقیقه ای از حضورم در شهر نگذشته بود
که ناگهان خاطره هایت آوار شدن بر من
و من در حال غرق شدن در رویایت بودم
از سنگفرش ها ، از دیوارنگاره ها .
از تک تک کوچه های شهر حالت را می پرسیدم . بعضی هایشان دلتنگت بودن و بعضی های دیگر از غرور داشتنت حال مرا به سخره می گرفتند .
من دوباره غرق شدم . بیشتر از همیشه
این شهر پر از خاطره هایست که آوار می شود حتی در لحظه لبخند .
عارف علی پور
(( کبوتر سیاه ))
insta :@kabootarsiyah
عاشقی را رسم رسیدن نیست انگار
شیرین و فرهاد الگوی این وادیست انگار
عاشقی را رسم بودن در نبودن هاست انگار
درد و دل با چاه و شن در بیابان هاست انگار
عاشقی را رسم رفاقت با قلم ،تنهاست انگار
حرف دل بر ماسه ی دریا نوشتن هاست انگار
عارف علی پور
(( کبوتر سیاه ))
insta :@kabootarsiyah
خواستم فراموشت کنم .
یادت را دفن در میان دغدغه ها تا دگر عاشق نشوم
نشد انگار .
و کالبد شکافی می شود این دل هر شب
تا تو را در میان مصلحت ها لحظه ای چشم چرانی کند
انگارخاطره هایت قوی ترند از فاصله ها !
و ثانیه هایی که پر شده اند از هم نوایی با خیالت
بار سفر بسته ام تا در زیر آسمان شهر فراموشی، لحظه ای آرام شوم
اما آسمان همه جا یک رنگ است !
و مجنون هر دم زندانی شهریست که لیلی در آن خفته
کاش لحظه ای نگاهت در نگاهم چنگ بیندازد
تا بفهمی هیچ زندانی حریف امید دل من نیست .
عارف علی پور
(( کبوتر سیاه ))
insta :@kabootarsiyah
حرف میزدم .
با خودم .
فارغ از دنیا از خود بی خودم
می خندد عابری بر حال من .
کس نداند و نبیند تویی همراه من
با خیالت حرف های زیادی گفته ام
آسمان و ریسمان را من به هم بافته ام
خوب شد نیستی . خوب شد از حال من بی خبری .
با خیالت زندگی کردن راحت تر است
عارف علی پور
(( کبوتر سیاه ))
insta :@kabootarsiyah
صبح شد .
به خودم قول دادم امروز دیگر غرق در رویایت نشوم .
جلیقه پوشیدم .
بند کفش هایم را محکمتر از هر روز بستم .
حدید بر گردن آویختم ، آماده یک جنگ .
محکمتر از هر روز پای بر سنگ فرش ها می کوبیدم .
هنوز چند دقیقه ای از حضورم در شهر نگذشته بود
که ناگهان خاطره هایت آوار شدن بر من
و من در حال غرق شدن در رویایت بودم
از سنگفرش ها ، از دیوارنگاره ها .
از تک تک کوچه های شهر حالت را می پرسیدم . بعضی هایشان دلتنگت بودن و بعضی های دیگر از غرور داشتنت حال مرا به سخره می گرفتند .
من دوباره غرق شدم . بیشتر از همیشه
این شهر پر از خاطره هایست که آوار می شود حتی در لحظه لبخند .
عارف علی پور
(( کبوتر سیاه ))
insta :@kabootarsiyah
عاشقی را رسم رسیدن نیست انگار
شیرین و فرهاد الگوی این وادیست انگار
عاشقی را رسم بودن در نبودن هاست انگار
درد و دل با چاه و شن در بیابان هاست انگار
عاشقی را رسم رفاقت با قلم ،تنهاست انگار
حرف دل بر ماسه ی دریا نوشتن هاست انگار
عارف علی پور
(( کبوتر سیاه ))
insta :@kabootarsiyah
ساعت ها می گذرد
روزها یکی پس از دیگری
من هنوز همان منم و تو همان تویی
فاصله ها بی اثرند
و صبری که در وجودم رخنه کرده است
انگار همه چیز را بخاطر تو دوست دارم
انتظار
گذرزمان .
من حتی فاصله ها را بخاطر تو دوست دارم
عارف علی پور
insta :@kabootarsiyah
درباره این سایت